فیک تهیونگ~~~~غرق شده:|~~~ پارت هشتمcp

سلاممم صوییتی هامم بریم سراغ این پارت ________________________ راستی بچه ها ا.ت خونه خریده و تو هتل نیست گفتم که اگر تو متن اومد گیج نشید*-* تهیونگ رو بردم تو یکی از اتاق های خونم و بهش گفتم دراز بکشه . ۵ دقیقه بعد نامجون زنگ زد ا.ت: امم تهیونگ نامجون بهت زنگ زده جواب نمیدی؟ تهیونگ: من نمیتونم تو جواب بده بگو دوستشم اگه پرسید خودش کجاس بگو نمیتونه حرف بزنه ا.ت: اینجوری که خیلی نگران میشه حداقل میگم پیش منه نگرانش نباشین نمیتونه صحبت کنه خوبه؟ تهیونگ: باشه ا.ت: سلام نامجون:امم سلام اشتباه زنگ زدم؟ ا.ت: نه مگه با تهیونگ تماس نگرفته بودین؟ نامجون: چرا. خودش کجاست شما کی هستید؟ ا‌.ت: پیش منه نگرانش نباشین. من دوستشم نامجون: اخه خودش کجاس؟ ا.ت: نمیتونه حرف بزنه. خدافظ تهیونگ: هوفف مرسی من واقعا نمیتونستم چیزی بهش بگم چقدر شجاعی ا.ت: اه ممنون*-* تهیونگ: ببخشید مزاحمت شدم نزدیک ترین جا خونه ی تو بود ا.ت: نه بابا این حرفا چیه( چه زود دختر خاله پسر خاله شدین) تهیونگ: من دیگه میرم ا‌.ت: نه کجاا تو هنوز درد داری نمیتونی خوب راه بری حداقل تا فردا بمون بعد خودم هر جایی خواستی میبرمت تهیونگ: اه باشه فردا صبح: ا.ت: تهیونگ، تهیونگ پاشو صبح شده تهیونگ: اه باشه ا.ت: بیا صبحانه بخور بعد برو حداقل تهیونگ: مرسی*-* بعدش که صبحانه خوردید رفتی و تهیونگ رو جایی که میخواست رسوندی. شب: هعیی، فک کنم بیشتر عاشق شدم( میتونم بگم پس چی دقیقاااا؟) _________________________ خب کیوتام امیدوارم خوشتون اومده باشه^-^ برای پارت بعد ۸ لایک پلیززز*-* ولی خب اگه کامل شد دیر میزارم درک کنید نتم تموم شد:| باییب

پاسخ به

×